دشمنی به دل گرفتن. دشمنی دردل نهان داشتن. عداوت در دل پیدا کردن: چنین گفت هرگز که دید این شگفت دژم گشت وز پور کینه گرفت. (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 1359). مرا به گاه و به تخت تو هیچ حاجت نیست به دل چه کینه گرفتی ز من به بی گنهی ؟ ناصرخسرو. ، انتقام گرفتن. انتقام جویی کردن: علو همت من کینه از دشمن نمی گیرد به رنگ شعله خون خار بر گردن نمی گیرد. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج). و رجوع به کین گرفتن شود
دشمنی به دل گرفتن. دشمنی دردل نهان داشتن. عداوت در دل پیدا کردن: چنین گفت هرگز که دید این شگفت دژم گشت وز پور کینه گرفت. (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 1359). مرا به گاه و به تخت تو هیچ حاجت نیست به دل چه کینه گرفتی ز من به بی گنهی ؟ ناصرخسرو. ، انتقام گرفتن. انتقام جویی کردن: علو همت من کینه از دشمن نمی گیرد به رنگ شعله خون خار بر گردن نمی گیرد. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج). و رجوع به کین گرفتن شود
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
سر بکوه و بیابان نهاده دیوانه: از کوهه غم شکوه بگرفت چون کوهه گرفته کوه بگرفت. (نظامی) توضیح در فرهنگها کوهه را بمعنی جن و کوهه گرفته را بمعنی جن زده گرفته اند و صحیح نیست
سر بکوه و بیابان نهاده دیوانه: از کوهه غم شکوه بگرفت چون کوهه گرفته کوه بگرفت. (نظامی) توضیح در فرهنگها کوهه را بمعنی جن و کوهه گرفته را بمعنی جن زده گرفته اند و صحیح نیست